2-معیار ژئومرفولوژی:     

گرچه پراکندگی و شکل بیابانها با واحدهای زمین ساخت ارتباط مستقیم دارد ولی سایر ویژگیهای آن تحت تاثیر عوامل محلی جغرافیایی قرار دارد. اگنیو[1] ( 1992) معیار سنجش بیابان را علاوه بر پوشش گیاهی ، خاک و ژئومرفولوژی معرفی می کند زیرا این عوامل تغییرات کمتری نسبت به اقلیم دارند. وی عقیده دارد مرز مناطق خشک با مشخصات ژئومرفولوژیک شروع شده و با عوامل خاک و پوشش گیاهی خاتمه می یابد(16)

کوک[2] و وارن[3] (1973) ، مابوت[4] (1977)، توماس[5] (1989) ژئومرفولوژی را یکی از معیار های تشخیص بیابان قلمداد کرده و رخساره هایی را که حدس زده می شود حاصل فرایند های گوناگون در بیابان می باشند ، شناسایی کردند(19و31 و 41). لوستیگ[6] (1968) دشت ها ، مناطق مسطح و گود شدگی ها را از رخساره های مهم بیابان و از شاخص های ژئومرفولوژی جهت شناخت بیابان عنوان کرده است. به این ترتیب علاوه بر گوناگونی معیار های موثر در ایجاد بیابان ها که سبب پیدایش محیط های مختلفی از نظر شرایط زیست محیطی می شود، شاخص های موجود در سنجش معیار ها نیز از منطقه ای به منطقه دیگر متغیر است. به عنوان مثال در معیار ژئومرفولوژی بر خلاف تصور عامه تنها یک فرایند واحد در شکل دهی رخساره های سطحی بیابان موثر نیست. ممکن است افراد انتظار داشته باشند مناطق خشک محیط وسیعی از تپه های ماسه ای توام با شوره زار های وسیع باشد اما در حقیقت چهره مناطق خشک از کوهستان های فعال تکتونیکی واقع در شمال و جنوب آمریکا تا سپر های پایدار زمین شناسی که نمونه هایی از آن در آفریقا و استرالیا دیده می شود، شامل سنگ فرش های بیابانی ، دشت سر های پهناور و مسطح می باشد. احمدی (1375) علاوه بر اقلیم معیار های زمینی مثل زمین شناسی ، ژئومرفولوژی و خاک و همچنین معیار های پوشش گیاهی و اکولوژی را مبنای شناخت بیابان های ایران می داند.  لوستیگ[7] (1968) و اسمال[8] (1972) مباحث زیادی در مورد نسبت اهمیت شاخص های ژئومرفولوژی به ویژه نقش باد و آب در بیابان انجام داده اند.

گراف[9] (1988) نوشت یکی از شگفت انگیز ترین تناقضات جهان این است که اگر چه مناطق خشک دارای بارندگی کمی می باشند ولی رخساره های موجود اغلب محصول اثر آب است.

 هد کت[10] (1983) پس از ترسیم قلمرو مناطق بیابانی از مجموع مناطق خشک آمریکا، 38 درصد را در ردیف بیابان های کوهستانی ، 31 درصد را در رده مخروط افکنه های آبرفتی  و 21 درصد دیگر را نیز در گروه بیابان های مسطح قرار داد (27). در حالی که در استرالیا تنها 16 درصد بیابان های کوهستانی ، 38 درصد تپه های ماسه ای و ماسه زار ها ، 32 درصد ریگزار و 13 درصد کفه های رسی را تشکیل می دهند. گودی[11] (1985) هد کت (1983) و توماس (1989) رخساره های معمول بیابان ها را به صورت زیر برشمردند:

1.       مخروط افکنه های آبرفتی

2.       تپه های ماسه ای

3.       ریگزار ها 

4.       بیابان های مسطح

5.       بیابان های کوهستانی 

6.       هزار دره 

مارتون[12] و افورز[13] ( 1927)حوضه های داخلی بدون هرز آب سطحی و یا با هرز آب هایی که به حوزه های دیگر نمی ریزد را به عنوان محدوده بیابان ترسیم کرده اند.

بدین ترتیب رخساره های متفاوتی در سطح دنیا جهت شناسایی بیابان ها معرفی شده است به طوری که در یکی از آنها 24 واحد مختلف برای انواع ماسه زار های  واهیبادرامان[14] تعریف شده است( جونز[15] 1988). مشکل طبقه بندی ژئومرفولوژیکی  بیابان ها علاوه بر متنوع بودن رخساره های دیده شده در سراسر دنیا ، این است که رخساره های ژئومرفولوژیکی بیابانی ممکن است در اثر دوره های خشکسالی زمان های گذشته پدید آمده باشند که اکنون اثری از آن آب و هوا موجود نیست. از سوی دیگر برخی محققین هنوز اعتقاد دارند ژئومرفولوژی مناطق خشک عموما با مناطق دیگر که دارای زمین شناسی مشابه می باشند یکسان است( بیومنت (1989) و اسمیت (1968)).  و یا ممکن است رخساره های مشابهی که در اقلیم های گوناگون یافت می شود با فرایند های مختلفی ساخته شده باشند( کوکی[16] و وارن[17] 1973).

برای رفع این مشکل کوکی و وارن برخی پدیده ها مانند فعال یا غیر فعال بودن تپه های ماسه ای را به عنوان شاخصی برای سنجش دیگر رخساره ها در بیابان تعیین کردند(19).

درنهایت می توان گفت که معیار ژئومرفولوژی به تنهایی توصیف قابل اعتمادی را از محیط خشک ارائه نمی کند. بلکه صحت آن می بایست با سایر معیار ها و شاخص ها سنجیده شده و سپس از آن معیاراستفاده گردد.

ژئومورفولوژي عمدتاً به بررسي عوامل موثر در شكل سازندهاي سطحي توجه دارد و به عبارتي ناهمواري هاي زمين را بررسي كرده و علل و عوامل موثر در تغيير شكل آنها ونيز نهشته هاي ناشي از آنها را مورد مطالعه قرار مي دهد از اين رو نتيجه مطالعات ژئومورفولوژي، شناسائي ناهمواري هاي زمين و فرآيندهاي موثر در تغيير شكل آنها، همچنين مشخص نمودن اقليم گذشته اي است كه اين ناهموارها را بوجود آورده اند. 

طبقه بندي بيابانها بر مبناي مورفوژنيك توسط ژئومورفولوژيستهايي چون آ.وي سيدرونكو(1950) ،تي كلمنت (1954) ،بي آفدرويچ (1964) ، جي . درش (1962)  و پترو (1971) انجام گرفته است.

آ.وي سيدرونكو(1950) بيابانها را به دو گروه بيابانهاي تراكمي و بيابانهاي فرسايشي تقسيم كرده است. بيابانهاي نوع اول در مجاورت توده هاي كوهستاني بزرگ قرار گرفته و شامل چاله هاي داخلي بزرگ با رسوبات ضخيم رودخانه اي است. بيابانهاي نوع دوم كه مشمل بر يك سري عوارض كوهستاني يا زمينهاي مرتفع فلات مانند همراه با چاله هاي سطحي كم عمق است كه مهمترين ويژگي آنها، رخنمون سنگهاي اصلي در سطح زمين است.

تي كلمنت (1954) تقسيم بندي بيابانهاي ايالات متحده آمريكا را بر مبناي ژئومورفولوژي انجام داده است و انواع بيابانها از ديدگاه نامبرده عبارتند از :1-كويرها  2- دشتهاي بياباني 3-مخروط افكنه هاي آبرفتي 4-زمينهاي پست حد فاصل مخروط افكنه ها 5- رخنمونهاي سنگ اصلي (دشت سر هاي لخت، گنبدهاي نمكي ،ستونهاي و بيبانهاي سنگي) 6-مواد جابجا شده و رسوب داده شده بوسيله جريانهاي اتفاقي 7- تپه هاي ماسه اي 8-بدلندها 9-بيابانهاي با جريانهايي دائمي غير بومي كه از مناطق مرطوب سرچشمه مي گيرد. 10 -آتشفشانها 11-كوهستانهاي بياباني كه در بيابانها و يا در نواحي حاشيه اي آن گسترش دارند.

جي . درش (1962) يك معيار ژئومورفولوژي ساختماني را براي طبقه بندي بيابانهاي دنيا پيشنهاد كرده است. در اين فرضيه او دو نوع سطوح مرفوساختماني را در نظر  مي گيرد: اول بيابانهاي سپري كه تحت تاثير فرسايش هموار شده اند(هامادا) و دوم بيابانهايي كه در حوضه هاي رسوبي قديمي بوجود آمده اند.

محمودي(1367) با در نظر گرفتن تاثير پاره اي از عوامل جغرافيايي ( از جمله حجم و امتداد  ناهمواريهاي ارتفاع در شرايط محيطي كشور ايران) بيابانهاي ايران را به دو گروه بيابانهاي ساحلي و بيابانهاي داخلي تقسيم نموده است. 

3- معیار خاکشناسی:

 

 

اثر متقابل بین اقلیم ، پوشش گیاهی کلیماکس و .. باعث بوجود آمدن تیپ های مختلف خاک می شود که می توان به عنوان معیاری برای ترسیم محدوده های بیابانی استفاده کرد(18).

نفوذ پذیری ضعیف ، تبخیر و تعرق شدید و میزان کم پوشش گیاهی در بیابان ها باعث بوجود آمدن خاکهایی با مواد آلی پایین ، لایه های تجمع نمک در سطح ، رس های کم توسعه یافته ، ظرفیت پایین تبادل کاتیونی ، رنگ قرمز تیره و توسعه کم افق های خاک به سبب کمبود آب تراوش شده است(23).

بدین صورت درگنی[1](1983) اعلام کرد: آنتی سول ها که محدوده ای از خاک های نابالغ و شن های لخت تا رسوبات مخروط افکنه ای بسیار حاصل خیز را در بر می گیرند ، 5/41 درصد از بیابان ها را پوشانده است. اریدی سول ها که خاکهای بیابانی قرمز – قهوه ای و خشک بوده و عمدتا برای احداث مراتع، بدون آبیاری مناسب می باشند 9/35 درصد بیابان ها و ورتی سول ها که رس های نسبتا عمیق متورم هستند و برای زراعت چندان مناسب نیستند  1/4 درصد بیابان ها را تشکیل می دهند. مالی سول که یکی از مهمترین خاک های کشاورزی جهان می باشد9/11 درصد از سطح مناطق خشک و آلفی سول که دارای پایه اشباع بالا و میزان بالای رس می باشد و جهت کشاورزی حاصلخیز می باشد، 6/6 درصد از مناطق خشک بیابان ها را پوشش می دهند.

در مناطق بیابانی كمبود بارندگي،سازندهاي زمين شناسي تبخيري داراي املاح، فزوني  تبخير از سطح خاك سبب تجمع نمكهاي محلول در سطح خاك مي شود، همچنين بعلت بارندگي كم ممكن است سطح خاك توسط رسوبات بادي در نتيجه فرسايش بادي پوشيده شود. بنابراين  خاكهاي مناطق خشك برعكس خاكهاي مناطق مرطوب كه پدالفرهاي[2] آبشويي شده مي‌باشند،پدوكال[3] هستند. شانتز[4] (1956) عقیده دارد که پدوکال ها بیش از 43 درصد سطح زمین را پوشانده اند.بررسيهاي درگني(1976) كه به طور همزمان با برداشت هاي اداره نقشه برداري خاك امريكا انجام گرفت، منجر به تهيه نقشه خاكهاي مناطق خشك جهان گرديد كه خاكهاي اين مناطق در 5 رده بزرگ اريدي سول‌ها، انتي سول‌ها، آلفي سول‌ها، مولي سول‌ها و ورتي سول‌ها طبقه‌بندي شدند(21). دو رده مهم خاكهاي مناطق خشك، اريدي سولها با بالاترين مساحت و انتي‌سولها، بخصوص تپه‌هاي شني(sand dun) هستند كه  در مجموع حدود 77 درصد اراضي خشك جهان را مي‌پوشانند. در مناطق بیابانی ايران تاكنون گزارشي مبني بر وجود آلفي سولها، مولي‌سولها و ورتي سولها در دست نيست. فاموري مساحت كل خاكهاي بياباني كشور را 376000هكتاربرآورد كرده است كه شامل خاكهاي بياباني، بياباني و تپه‌هاي شني،بياباني و شور، بياباني و ريگوسول، سيروزم و رگوسول مي‌باشندكه اين مقدار معادل 1/23 درصد مساحت كشور است(12). همانطور كه از نام خاكهاي بالا برمي‌آيد، خاكهاي گزارش شده در بوم‌سازگان بياباني ايران معادل انتي‌سولها و اريدي‌سولها در طبقه‌بندي آمريكايي مي‌باشند.

 4-معیار پوشش گیاهی:

 

 یکی دیگر از شاخص های مهم مناطق بیابانی وضعیت پوشش گیاهی آن است. شرایط اقلیمی و میزان آب مورد دسترس در بیابان باعث بروز رفتار هایی در گیاه جهت سازگاری می شود که خود یکی از شاخص های مهم رده بندی گیاهان این مناطق و تشخیص گیاهان هیدروفیت از گزروفیت ها می باشد.

گودی[1] 1985 پوشش گیاهی کم یا فقدان پوشش را به عنوان معیار دیگری جهت ترسیم قلمرو بیابان بیان کرده است. آلدایر و نیر[2] 1974 شناسایی قلمرو مناطق خشک را در گرو تحقیق در موارد مختلف همچون خاکشناسی و گیاه شناسی دانسته اند.

دانشمندان مختلف مثل اوناری [3] لیستی از فلور گیاهان موجود در مناطق خشک را تهیه کردند ولی بیومنت[4] در سال 1989 نوشت که انواع گیاهان هیدروفیت ، مزوفیت و گزروفیت در قلمرو مناطق خشک یافت می شوند.

مک کلیرلی [5]  در سال 1968 مناطق خشک را از نظر نوع گیاهان موجود در آنها به 4 طبقه به شرح زیر تقسیم بندی کرد:

1.       مناطق خشک معتدل ( مثل پاتا گونیا ، گوبی ، تار و موجاوه)

2.       مناطق خشک گرم( مثل سورانا ، چیهاهان ، صحرا ، صحرای عربستان)

3.       بیابان های ساحلی ( آتاکاما و نامیب)

4.       استرالیا

نامبرده بوسیله این طبقه بندی مشخص کرد که پوشش گیاهی غالب در استرالیا گراس ها و بوته های کوچک، در مناطق گرم و خشک Sago brush  هایی مثلArtemisia trichentata ، بوته های نمک دوست و درختانی چون کهور و آکاسیا ، در بیابان های ساحلی ، بیشه زار هایی از درختان Cacti و جنس Cereus SP. می باشد.

در بیابان های گرم تهیه فلور غالب به علت تنوع فراوان گیاهان درمناطق مختلف دشوار تر از سایرین می باشد. مک کلیرلی2 (1968) عقیده دارد بیش از 40 درصد فلور مناطق خشک از خانواده های بقولات ( لگومینوز) ، گندمیان ( گرامینه) و کاسنی ( کمپوزیته) تشکیل شده است.البته در این طبقه بندی درختان و گراس های مناطق نیمه خشک ساوانا لحاظ نشده است.

درگنی[6] ( 1976 ) بر اساس کار های شانت [7] (1956) محدوده مناطق خشک را بر اساس گیاه شناسی و بارندگی به صورت زیر تعیین کرد:

1.       پوشش گیاهی مناطق نیمه خشک 7 میلیون کیلومتر مربع ( شامل بوته زار های چروفیل[8]  ، جنگل درختان خار دار و گراس های کوتاه ) و 5 درصد از مساحت کل جهان را شامل می شود.

2.       پوشش گیاهی مناطق خشک 4/33 میلیون کیلومتر مربع ( ساوانا با گراس های بیابانی، گراس لند های مناطق بیابانی و بوته های بیابانی ) که23 درصد از مساحت کل جهان را در برمی گیرند.

3.       پوشش گیاهی مناطق بسیار خشک 3/6 میلیون کیلومتر مربع ( بدون پوشش گیاهی یا باپوشش گیاهی بسیار کم ) 4 درصد از کل جهان را شامل می شوند.

در همین زمینه در تقسیم بندی دیگری که با توجه به شرايط خاك صورت گرفته است، گياهان مناطق خشك به 5 گروه تقسيم شده اند(9).

1-گياهان شن دوست يا مقاوم به شن که گونه هايي مانند اسكمبيل ( Calligonum ) ، دم گاوي   ( Smirnoria) ، Syperus و  Aristidaدر این رده قرار می گیرند .

2-گياهان شوري پسند : مانند  Halostachys،اشنان  ( Seidlitzia )  و گز  ( Tamarix)

3 – گياهان گچ دوست : مانند گونه هايي از  Salsola  و  Anabasis .

4-گياهان صخره دوست : مانند گونه هايي از جنس قيچ   ( Zygophyllum ) .

5-گياهان خشكي پسند : مانند گونه هايي از جنس  Amygdalus .

بديعي (1377) گياهان طبيعي بيابان را بيشتر نباتات مقاوم در مقابل شوري و خشكي مي داند وي گياهان مناطق بياباني را شامل انواع گز ، ني بياباني ، شيرين بيان ، تاغ ، شور ، اشنان ، اسكمبيل ، كاروان كش ، قيچ و گياهاني از تيره اسفناج و گياهان ديگر برشمرده است (43). این درحالی است که گياهاني از جنس Hedysarum , Alhagi , Soeda , Salsola , Haloxylon  و همچنين هندوانه ابوجهل ، جغجغه، اسفناج وحشي ، شوره ،‌ اسپند و تيغ شير نیز در ردیف گیاهان مناطق بیابانی قرار گرفته اند (44) .

گود[9] 1970 بیان کرد توزیع گیاهان مناطق خشک فقط بوسیله اقلیم کنترل نمی شود بلکه فاکتور های ادافیکی مانند خاک ، توپوگرافی و درجه حرارت نیز در آن تاثیر دارد. ممکن است در این میان درجه حرارت مهمتر از سایر عوامل باشد.

۵- معیار زمین شناسی:

 

در نواحی خشک به علت وجود سنگ های بدون پوشش گیاهی در سطح زمین که مستقیما تحت تاثیر عوامل جوی قرار می گیرند کمترین اختلاف جنس سنگ به روشنی مشخص می گردد.(4). در نواحی خشک ساختمان زمین شناسی در چشم انداز ها به وضوح دیده می شود و حتی در ایجاد کوچکترین جزئیاتِ شکل ناهمواری ها نیز دخالت دارد. در بیابان مواد و مصالح زمین شناسی برهنه دیده می شود. سنگ های ناپیوسته با آبکند ها و دره های کوچک و باریک شاخه شاخه ( بدلند ها ) به چشم می خورد. سنگ های سخت تر نیز به شکل کورنیش و سطوح مسطح ساختمانی که ابعاد آن تا حد دسیمتر نزول می کند مشاهده می شود.در نواحی خشک عوامل مربوط به جنس سنگ ها اهمیت بسیار زیادی دارد. رخنمون های سنگ های یک پارچه ( قشر های سنگی کم شکاف ساختمانی ، سنگهای ماگمایی یکپارچه ، پوسته های سخت که منشاء بیرونی دارد) به علت عدم قابلیت نفوذ و عدم امکان تشکیل ذخایر زیرزمینی آب برای گیاهان نا مساعد می باشد(4). به عقيده غالب زمين شناسان بايد حدوث بيابان را در شرايط زمين شناسي و موقعيت ناهمواريهاي سطح زمين (ژئومورفولوژي) جستجو كرد كه در طول زمان اثر عمده داشته و امروز ما وارث آن شرايط گذشته زمين شناسي مي باشيم. بنابراین مسئله بيابان و بياباني شدن مربوط به امروز و ديروز نيست اين مسئله ريشه اي عميق در تاريخي دور و گذشته اي طولاني در حد زمين شناسي و لااقل در حد نئوژن و کواترنر دارد. با توجه به  اهميت سازندهاي زمين شناسي که مي توانند نقش عمده اي در بياباني شدن هر منطقه داشته باشند و همچنين تعيين کننده مکانيسم  شوري و بيابان زايي مي باشند، بررسي و ارزيابي آنها ضروري است(45).

 

تعیین قلمرو بیابانهای طبیعی - بحث و نتیجه گیری:

باید این واقعیت را پذیرفت كه  محدوده بيابان هاي طبيعي را نمي توان تنها با در نظر گرفتن يك يا دو عامل محيطي مورد مطالعه قرار داده و تفكيك كرد زيرا بر اساس عوامل مورد مطالعه مناطق متفاوتي به عنوان بيابان در نظر گرفته مي شوند كه در بسياري از موارد پوشش مشترك اندكي داشته و توزيع مكاني آنها نيز متفاوت است. به استناد مطالعه خسرو شاهی و همکاران* (1382) عوامل مختلفی بر شناخت قلمرو بیابان ها اثر دارند که از آن جمله می توان به اقلیم ، ژئومرفولوژی ، زمین شناسی، خاکشناسی، هیدرولوژی و پوشش گیاهی اشاره کرد.

در مطالعه مذکور،  معيارهاي تفكيك بيابان از جنبه اقلیم شناسی آن دسته از عناصر جوي است كه بطور متعارف در بيان ويژگيهاي  اقاليم بياباني از آن ياد مي شود. اين شاخص ها شامل: ميزان بارندگي، ضريب تغييرپذيري بارندگي، ضريب تمركز فصلي و ماهانه بارش، ضريب بي نظمي بارش، شدت ميانگين باران روزانه، دامنه مطلق و ميانگين دماهاي ماهانه و سالانه، ميزان تبخير و نسبت بارش سالانه به تبخير سالانه در نظر گرفته شده است

در معیار ژئومرفولوژی محدوده عوارضی كه از نظر علم ژئومرفولژي جزء بيابان محسوب مي شوند از قبیل دشت سر ها، تپه هاي ماسه اي ، نبكاها، كوير ها و زمين هاي نمكي، بستر هاي طغياني در مسير شبكه آبها، بدلندها ، ياردانگ ها و كلوت ها، دشت هاي ريگي (REG)، گنبد هاي نمكي، دق ها و زمين هاي بدون پوشش گياهي ، درياچه ها و مانداب هاي شور شناسایی شده است.

- در زمین شناسی شناسايي ميزان گسترش و پراكندگي جغرافيايي سازند هاي تبخيري به منظور آشنايي با اهميت و نقش آنها در پيدايش بيابان ها از منشاء زمين شناسي مدنظر بوده است.

- در معیار خاکشناسی عوامل محدود كننده خاكها در پروفيلهاي مختلف شامل: قليائيت، گچ، مقدار سنگريزه و قلوه سنگ، عمق خاك و امثال آن مد نظر قرار گرفته است

- در معیار هیدرولوژی مناطقی که توسط شبکه آبراهه ها یی که با عبور از سازندهای شور و یا گنبدهای نمکی شور شده و باعث شور شدن مناطق پایین دست شده اند و همچنین با تعیین ویژگیهایی برای    رودخانه های مناطق خشک و بیابانی از قبیل سیلابی بودن، بی نظمی جریان رودخانه ها و .....  مناطق مورد نظر شناسایی شده اند.

- در معیار پوشش گیاهی مرزگياهان مخصوص نواحي بياباني( همچون گياهان ماسه دوست ،نمك دوست ، خشكي پسند و ) و همچنين حدود گسترش مناطقي كه گياهان از حد اقل تنوع برخوردار مي باشند به عنوان نواحي بياباني در نظرگرفته شده اند.

پس از تهیه نقشه های مربوطه برای هر یک از معیار های فوق بر اساس ویژگی های مربوطه محدوده های متفاوتی به عنوان بیابان شناسایی شد که اکثرا دارای فصل مشترک بسیار کمی با یکدیگر بودند. به عنوان مثال در مطالعات انجام گرفته در استان تهران معلوم گردید تنها 1/1 درصد از مجموع مناطق بیابانی در5 عامل مورد مطالعه، فصل مشترک دارند و 7/51 درصد از این مناطق تنها از نظر یکی از عوامل پنج گانه فوق الذکر بیابانی می باشند.(9)در استان اصفهان نیز تنها 6/4 درصد از مجموع مساحت بیابان های این استان در فصل مشترک پنج عامل مورد مطالعه قرار می گیرند( 14). از اين رو تعريف بيابان در مناطق گوناگون بر حسب شرايط محيطي و بوجود آورنده بيابان كاملا متفاوت و متغير است. به عنوان مثال در جايي ممكن است با وجود فاكتور هاي غير بياباني از نظر اقليم ، منطقه از سازند هاي تبخيري تشكيل شده باشد در اين صورت چنانچه تنها از فاكتور اقليم استفاده گردد اين منطقه بياباني در نظر گرفته نخواهد شد در حاليكه از نظر زمين شناسي بياباني است و در واقع داراي مسائل و مشكلات مناطق بياباني مي باشد. بنابر اين براي  مرز بندي درست این گونه مناطق لازم است ابتدا تمامي عوامل موثر در تشكيل بيابان ها در هر منطقه شناسايي گردد و سپس بر اساس تمامي عوامل موثر در تشكيل اين پديده ، محدوده هاي بياباني تفكيك گردد. به اين ترتيب با لحاظ مجموعه ديدگاههاي دخيل در مسئله بيابان ميتوان بر ابهام زدايي موجود در مفهوم بيابان فائق آمد. مسلماً با طبقه بندي تعداد عوامل مشترك در تفكيك و تعيين مناطق بياباني درجه سختي يا به عبارت ديگر ميزان مشكلات خاص هر كدام از انواع بيابان ها را نيز مي توان مشخص كرد. به عنوان مثال در منطقه اي كه محدوديت زمين شناسي و اقليم و پوشش گياهي وجود دارد شرايط به مراتب سخت تر و طاقت فرساتر از منطقه اي است كه تنها پوشش گياهي داراي محدوديت هايي مي باشد. از اين جهت مي توان در مرحله بعدي پهنه بندي مناطق بياباني را نسبت به سختي محيط با استفاده از مدل هاي تجربي و انجام داده و در برنامه ريزي ها از آن استفاده كرد.

منابع:

1.        احمدی ، حسن ، 1375، معیار های شناخت بیابان های ایران ، مجموعه مقالات دومین همایش ملی بیابان زایی و روش های مختلف بیابان زدایی،انتشارات موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع.

2.        اختصاصی ، محمد رضا و سعید مهاجری ، روش طبقه بندی بیابان زایی اراضی در ایران ، مجموعه مقالات دومین همایش ملی بیابان زایی و روش های مختلف بیابان زدایی، شهریور 1375.

3.        آی -آرنون اصول زراعت در مناطق خشک (برگردان عوض کوچکی و امین علیزاده 1365) انتشارات آستان قدس رضوی.

4.        تریکار، ژان، ناهمواری های مناطق خشک، ترجمه دکتر مهدی صدیقی- محسن پور کرمانی (1369) انتشارات آستان قدس رضوی.

5.        جزيره اي ، محمدحسين 1371 . پديده خشكي، مجله جنگل و مرتع، شماره 13 و 14 و 15 ،  سازمان جنگلها و مراتع.

6.        جعفرپور، ابراهيم و معتمد، احمد 1370 . محيط بياباني گرم. نشريه بيابان، شماره 31 ، انتشارات مركز مركز تحقيقات مناطق كويري و بياباني ايران، دانشگاه تهران.

7.        حسين زاده، سيدرضا 1378 . تعيين قلمرو طبس با تكيه بر مطالعات تفصيلي ژئومرفولوژي و  و نقش فرايندهاي ديناميك بيروني و انسان در تشديد پديده بيابان و بيابان زايي، رساله دكتري، دانشكده ادبيات و علوم انساني، دانشگاه تهران.

8.        خسرو شاهی ، محمد 1380 ،دستور العمل تکمیلی اجرای طرح ملی تعیین قلمرو جغرافیایی محدوده بیابان های ایران ، موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع.

9.        خسرو شاهی ، محمد وهمکاران، 1382، مقایسه تطبیقی قلمرو بیابان های استان تهران از دیدگاههای مختلف، مجله بیابان ، موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع.

10.      درش ، ژان ،1982،  جغرافیای نواحی خشک ، ترجمه شهریار خالدی(1373) ، نشر قومس

11.      عليجاني بهلول و كاوياني محمدرضا، 1372 . مباني آب و هواشناسيانتشارات سمت(چاپ دوم)

12.      فاموري،جلال و م.ل.ديوان.1349: خاكهاي ايران.تهران.موسسه تحقيقات خاك اك وآب،نشريه شمارهْ240(چاپ دوم،1358)، 383 صفحه+35 صفحه ضمائم.

13.      کردوانی ، پرویز،1367،  مناطق خشک ( جلد اول) ،انتشارات دانشگاه تهران.

14.      گزارش نهایی تعیین قلمرو جغرافیایی محدوده های بیابانی ایران ( استان اصفهان)، 1382، سازمان تحقیقات و آموزش کشاورزی.

15.      مرید، سعید و هوشنگ قائمی، 1376، شبیه سازی بارندگی - رواناب ، ضرورتی برای برنامه ریزی مدیریت منابع آب،مجله نیوار، جلد 35.

16.      Agnew, Clive- Ewan Anderson, 1992Water resources in the arid realm, Rutledge, London & New York

17.      Beaumont, P.1989 Environmental management & development in dry lands, Rutledge, London.

18.      Brady, N. C. 1974 the nature & properties of soil, Collier Macmillan, London.

19.      Cooke, R.U.& Warren, A.1973 Geomorphology in desert, Bats ford, London.

20.      Dregne, H. E. 1983 Desertification of arid lands, Harwood Academic Publishers, London

21.      Dregne, H.E.1976 soils of arid regions, Elsevier, Oxford.

22.      Evenari, M., Noy- Meir.I.& Goodball,D.W(eds)1986Ecosystems of the world: hot deserts & arid shrublands,Elsevier, Oxford

23.      Fuller, W. H. 1974 Desert soils, in Brown, G. W.(ed) Desert biology, vol. 2, Academic press, London, pp 32-101

24.      Goudie, Andrew. 1988. The nature of environment, Basil Blackwell.

25.      Goudie,A. (ed) 1985 Encyclopaedic dictionary of physical geography, Blackwell, Oxford,528 pp.

26.      Graf, W. L. 1988 Fluvial processes in dry land Rivers, Springer- Verlag, London.

27.      Heattcote, R.L.1983 the arid lands: their use and abuse, Longman, London, 323 pp.

28.      Jones, D. K. C.,Cooke, R. U. & Wrren, A. 1988 A terrain classification of Wahiba sands of Oman,Jornal of Oman Studies Special Report 3: 19-32

29.      Laurie, S. 1988 Water relations & solute content of some perennial plants in the Wahiba sands, Oman, Jornal of Oman studies special report 3: 271-6

30.      Lustig, L. K. 1968 Appraisial of research on geomorphology & surface hydrology of desert environments, in Mc Ginnies, W. G., Goldman, B. J. & Paylore, P.,(eds) desertsof the world, University of Arizona Press, pp. 95-286.

31.      Mabbutt, J. 1977 desert landforms, Astralian national university press,Canberra.

32.      Mc Clearly, J.A. 1968 the biology of desert plants, in Brown, G. W.(ed) desert biology, Vol. 1, Academic press, London, pp.141-94.

33.      Millington, A. C, & Ken pye, 1994. Environmental change in dryland, John wiley & sons.

34.      Nir, D.1974 The semi arid world, London, London, 461 pp.

35.      Odum, E. P. 1971 fundamentals of ecology, W.B. Saunders, London, 574 pp.

36.      Rao .A .S, 1997. Climate features their modifications through agroforestry, scientific reviews on arid zone research, vol 9, JODHPUR/INDIA.

37.      Schimida, A., Evenari, M. & Noy-Meir, I. 1986 Hot desert ecosystems, in Evenari, M., noy-meir, I. & Goodbal, D. W. (eds) Ecosystems of the world: hot deserts & arid shrublands, Elsevier, Oxford, pp.379-88

38.      Shant, H.L. 1956 History & problems of arid lands development, in White, G. F.( ed) the furure of arid lands, American society for the advancement of science Pblication 43, pp. 3-25

39.      Singh Surenda & Amal Kar., 2001 . Desertification control in the arid ecosystem of Indian for sustainable development.

40.      Small, R. J 1972 the study of landforms, CUP.

41.      Thomas, D. S. (ed) 1989 Arid zone geomorphology, Belhaven press,London.

42.      Whittaker, R. H. 1975 communities & ecosystems (2nd edn), collier Macmillan, London.

43.      بديعي ، ربيع ، 1377 ، جغرافياي مفصل ايران (2جلد) ، تهران ، انتشارات اقبال ، 272 صفحه

44.      مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع ، همايش منطقه اي توسعه پايدار در زيست بومهاي بياباني ، خلاصه مقالات ، يزد ،‌ ارديبهشت 1379

45- چوپاني سعيد و خسروشاهي محمد، 1385. قلمرو محدوده هاي بياباني استان هرمزگان از ديدگاه زمين شناسي، فصلنامه پژوهشي مرتع و بيابان ايران، شماره 22.

 

منبع:سایت دکتر خسرو شاهی